سایه سنگین ارواح بزرگ

قبر سید ابوالقاسم صدراعظم فتحعلی‌شاه و استاد عباس میرزا سردار بزرگ ایرانی و صاحب منشات که در باغ قلهک دستمال در گلویش فرو کردند. سرنوشتی که به شکلی دیگر پس از او برای امیرکبیر هم رقم خورد. قاآنی‌شیرازی، ابوالفتوح رازی، شیخ محمود تحریری، آیت‌الله شاه‌آبادی، علامه محمد قزوینی و میرزا محمد ثقفی و همسرش همه در کنار هم و دیوار به دیوار یکدیگر در رواق شیخ ابوالفتوح رازی خفته‌اند. آیت‌الله کاشانی، آیت‌الله لنکرانی، آیت‌الله ملاعلی کنی و حجت‌الاسلام محمد تقی فلسفی را در رواق آیت‌الله کاشانی می‌بینم و آیت‌الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله اثنی‌عشری، آیت‌الله تهرانی، آیت‌الله خوشوقت، آیت‌الله رفیعی را در شبستان بالاسر.

صدای شیون و گریه، صحن باغ توتی امامزاده عبدالعظیم (ع) را پر کرده است. مردی بلند بلند ضجه می‌زند و زن بطری آب را سمتش می‌گیرد و دست لای موهایش می‌کشد. مرد دیگری نزدیک در ورودی روی صندلی نشسته و هق‌هق می‌زند. از یک سو آفتاب سوزنده ظهر و از یک سو کرونا حسابی صحن را خلوت کرده است، اما هنوز بچه‌ها گوشه کنار بازی می‌کنند و زنان و مردانی از قبرستان می‌گذرند تا به صحن اصلی برسند.

قبری سیاه رنگ با کمی ارتفاع درست وسط باغ توتی که دیگر نه باغی دارد نه درخت توت نذری، میان قبور سفید یکدست، جلب‌ توجه می‌کند؛ ستارخان، سردار ملی هم مثل خیلی‌های دیگر اینجا گریه‌کن ندارد. مثل همه آنهایی که زمانی دوست داشته‌اند زیر پای زوار حرم باشند. دوست داشته‌اند میان بقیه ارواح بزرگی که اینجا آرمیده‌اند، گم شوند مثل علامه عبدالعظیم قریب که چند وقتی است قبرش گم شده. یکی از کارکنان حرم می‌گوید: «قبرش همین جا بود در شبستان بالاسر اما فکر کنم سنگ‌ها را که عوض می‌کردند، گم شد.» در چپ و راست سردار، قبرهای سه طبقه‌ای هستند که ساکنان برخی مانند محمد ابریشم‌کار 60 سال با او همسایگی کرده‌اند و برخی مانند حاج حسین محلوجبان 4سال. تعدادی از قبرها هم خالی است که روی‌شان نوشته‌اند رزروی.
گرمای ظهر به کبوتران اجازه نمی‌دهد روی قبرها بنشینند و دانه برچینند. کمی پایین‌تر از سردار، قبر پهلوان ولی اکبر، قهرمان کشتی فرنگی است و پایین‌تر رضا قشقایی از شهدای هسته‌ای به همراه پدرش حاج حسین. به کفش‌هایت نگاه می‌کنی و حس می‌کنی در حال ذوب شدن هستند و هر آن است که پاهایت به زمین بچسبد. چشمت که به کفش‌ها افتاد، نوشته‌های زیر پایت بیشتر هویدا می‌شود؛ «بچه‌ها خانه استاد اینجاست. این آرامگاه جاودانه کالبد عشق و ایثار، استاد سید حسن نیرزاده ‌نوری است که در 53 سالگی به دیار یار شتافت. آموزگاری که طرحی نو در افکند و با زمزمه محبت گریزپایان را به مکتب آورد.» صدای استاد در گوش می‌پیچد؛ عمو زنجیرباف؟ بله. زنجیر منو بافتی؟ بله. پشت کوه انداختی؟ بله. وقتی قبر 400 ساله خلیل‌الله رضوان خادم حرم‌ عبدالعظیم را می‌بینی، با خود می‌گویی یعنی 124 سال پیش که همین جا میرزا رضا کرمانی اسلحه‌اش را سمت ناصرالدین شاه گرفت و شلیک کرد، او چند سال بود که مرده بود؟ گزارش دوستعلی خان معیرالممالک داماد ناصرالدین شاه از این واقعه را خوب به خاطر مانده است: «پس از طواف در قسمت بالای ضریح ایستاد و بنا بر عادت دستمالی را از جیب بیرون آورد و به نماز ایستاد. چون از نیایش به درگاه پروردگار فارغ آمد رضا با ظاهری آرام و نیازمند؛ عریضه بر کف، مردم را شکافت و به جانب شاه آمد و همین که به تنگ وی رسید، پاشنه تپانچه را که زیر نامه پنهان ساخته بود، فشرد. صدای تیر در حرم طنین‌انداز شد و گلوله بر قلب شاه نشست. شاه بیچاره دست بر زخم دل نهاد و سوی آرامگاه همسر محبوبش «جیران» شتافت. اما چند گام به مقبره مانده پایش از رفتن بازماند. آهی کوتاه از سینه برآورد و نقش زمین شد.» چه عجیب که مشروطه‌خواه و سلطان و ضد مشروطه یکجا آرام گرفته‌اند.
پس از انقلاب، به دستور آیت‌الله خلخالی زمانی که مقبره رضاشاه را تخریب کردند، سنگ قبر ناصرالدین شاه هم از آنجا به کاخ موزه گلستان منتقل شد تا اثری از او در کنار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) باقی نماند و البته چه داستانی دارد تراشیدن این سنگ در یزد به دست استاد حسین حجارباشی که با کاروانی به تهران فرستاد و در راه چند نفر زیر فشار سنگینش جان دادند و مظفرالدین شاه هم پول استاد را نداد که دق کند.
سید رضا زواره‌ای، دادستان انقلاب تهران، دبیر شورای نگهبان و نامزد ریاست‌جمهوری هم در گوشه‌ای از باغ توتی آرام خفته است. شنیده بودم شیخ محمد خیابانی هم در همین صحن است اما هر چه چشم می‌چرخانی او را نمی‌بینی. به سمت در غربی شبستان امام خمینی(ره) بروی درها بسته است اما «محمد خیابانی» را درست در مقابل در ورودی شبستان، با سنگ سیاه‌ رنگش پیدا می‌کنی. 
از باب‌المصلی یعنی در شماره 7 که وارد می‌شوی، دستگاه تب‌سنج به پیشانی‌ات می‌گیرند. بعد وارد کریدور الکل‌پاش می‌شوی و به محض ورود زیر طاق باب‌المصلی، آرامگاه آیت‌الله شبستری، مفسر بزرگ را می‌بینی که زائران پای بر قبرش می‌گذارند و داخل می‌شوند. در حیاط حوض بزرگی بود که دیگر نیست. حوض را برداشته‌اند و جایش سیمان سفید زده‌اند. از میان اسم‌های رنگ و رو رفته می‌گذری و نگاهت به قبر تازه‌ای می‌افتد؛ شهید مدافع حرم ابوالفضل سرلک؛ با مشتی گندم برای کبوتران. جلوی در رواق بین‌الحرمین میله چیده‌اند.
- برو سمت چپ، در رواق امامزاده حمزه (ع) بازه.
این را خادم حرم می‌گوید؛ صحن امامزاده حمزه (ع) با گل‌ و گلدان‌های رنگارنگ حال و هوای دیگری به خود گرفته. یکی از مشماهای دست نخورده آویزان را برای کفش‌هایت برمی‌داری که قبل از کرونا خبری از آن نبود. میله‌های فلزی طوری این طرف و آن طرف قرار دارند که نمی‌توانی کمی به چپ و راست بچرخی. از در ورودی مستقیم به بارگاه حرم عبدالعظیم (ع) . 
- خانم زودتر حرکت کن. اون خانم‌ها دارن میان تجمع می‌شه.
 به پشت سرت نگاه می‌کنی، دو نفر را می‌بینی که به طرف ما می‌آیند. راهت را کج می‌کنی و از میان میله‌هایی که در طرف دیگر چیده شده‌اند، رد می‌شوی. به سمت حرم امامزاده حمزه (ع) حرکت می‌کنی. صدای مردی از بلندگو پخش می‌شود، زیارتنامه‌ حرم عبدالعظیم را می‌خواند. به صحن اصلی که برسی زن‌هایی را می‌بینی که روی فرش پشت میله‌ها نشسته‌اند اما طرف مردها خبری از میله نیست.
- خانم‌ها  نمی‌تونن برن  داخل؟
- بارگاه امامزاده عبدالعظیم (ع) رو خانم‌ها از صحن امامزاده حمزه (ع) زیارت می‌کنند اما آقایون از اینجا.
- پس امامزاده طاهر(ع) را چطور زیارت کنیم؟
خادم حرم به ته حیاط اشاره می‌کند. درهایی که تا قبل از کرونا بسته بودند، باز شده‌اند و درهای دیگری بسته. سراغ روابط عمومی را که بگیری؛ حیاطی کوچک است با کاجی در میانه در صحن امامزاده طاهر (ع) . پا روی قبر مهدی سهیلی شاعر پر آوازه می‌گذاری و وارد می‌شوم. بعد از چند سوال و جواب درهای بسته بالاخره باز می‌شوند.
- حالا می‌خواهی کدام‌شان را ببینی؟
- قائم‌مقام فراهانی، قاآنی‌شیرازی، ابوالفتوح رازی و بدیع‌الزمان  فروزانفر.
در رواق شهید اسماعیل رضایی به زیر پا اشاره می‌کند: «بفرمایید فروزانفر.» اگر کرونا نبود، فروزانفر را نمی‌دیدی. چون آن طرف میله و در قسمت آقایان است. از پله‌ها پایین می‌روی و به حرم خالی نگاه می‌کنی. میرزا احمدخان معتضدالدوله که پشت سر بماند، به ردیفی پر از نام قائم‌مقام فراهانی می‌رسی؛ علی، میرزا علی‌اکبر، میرزا محمد، میرزا ابوالحسن، فروغ و...‌
- خانواده  سید ابوالقاسم  قائم‌مقام فراهانی هستند.
- خودش؟
به سنگ سفید کوچکی اشاره می‌کند که مانند مقبر یک کودک چندماه است. قبر سید ابوالقاسم صدراعظم فتحعلی‌شاه و استاد عباس میرزا سردار بزرگ ایرانی و صاحب منشات که در باغ قلهک دستمال در گلویش فرو کردند. سرنوشتی که به شکلی دیگر پس از او برای امیرکبیر هم رقم خورد. قاآنی‌شیرازی، ابوالفتوح رازی، شیخ محمود تحریری، آیت‌الله شاه‌آبادی، علامه محمد قزوینی و میرزا محمد ثقفی و همسرش همه در کنار هم و دیوار به دیوار یکدیگر در رواق شیخ ابوالفتوح رازی خفته‌اند. آیت‌الله کاشانی، آیت‌الله لنکرانی، آیت‌الله ملاعلی کنی و حجت‌الاسلام محمد تقی فلسفی را در رواق آیت‌الله کاشانی می‌بینم و آیت‌الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله اثنی‌عشری، آیت‌الله تهرانی، آیت‌الله خوشوقت، آیت‌الله رفیعی را در شبستان بالاسر.
- اگر اشتباه نکنم عبدالعظیم قریب، ادیب معاصر هم در این رواق است؟
- موقع جابه‌جایی سنگ‌ها گم شد. 
فکر کنم علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، نویسنده و پسر پنجاه و چهارم فتحعلی‌شاه هم گمشده باشد چون هر چه گشتم و پرسیدم کسی از او خبر نداشت. شاید هم کنار باغ توتی و زیر یکی از حجره‌هایی که پر از مصالح ساختمانی است، دفن باشد.
به گزارش اعتماد، مشاهیر زیادی در ملک ری مدفونند و این داستان به حرم عبدالعظیم (ع) ختم نمی‌شود؛ دهخدا، نسیم‌شمال، محمدمهدی فولادوند، میرزاده عشقی، سید  حسین فاطمی و... هم در ابن‌بابویه شهرری آرمیده‌اند. اینجا در زادگاه رازی سایه سنگین ارواح بزرگ را احساس می‌کنی.
هوا رو به خنکی می‌رود و کبوترها روی قبور بغبغو می‌کنند و دانه برمی‌چینند. از باب الکریم بیرون می‌روم و گم می‌شوی در بازار قدیم و بوی هل و دارچین و زعفران.

۲ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۰
کد خبر: 3779

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 1 + 15 =