۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۶
کد خبر: 4737

شهروند نویسنده کتاب شهر است

آرمین منتظری،روزنامه نگار
شهروند نویسنده کتاب شهر است

جان لنون در یکی از دست‌نوشته‌هایش نوشته بود: «زندگی زمانی رخ می‌دهد که ما مشغول برنامه‌ریزی‌ برای کارهایی دیگر هستیم.» شاید بشود همین مفهوم را درباره شهروند و عملکرد شهروندی هم به کار برد. در قرن بیست‌ویکم در حالی که متخصصان و نظریه‌پردازان هنوز مشغول ارایه تعریفی برای کلمه «شهروند» و «حقوق شهروندی» هستند، شهروندان خود پیشتر ابتکار عمل را به دست گرفته‌ و حقوق‌شان را تعریف کرده‌اند؛ دقیقا همان چیزی که لنون گفته بود. تحولات سال 2011 در سراسر جهان یکی از مصداق‌های این امر است.

هنری لوفور در سال 1967 کتابی درباره شهروند و حقوق شهروندی نوشت و تلاش کرد این مفاهیم را تعریف کند. او در بخشی از کتابش تأکید کرده: «شهر یک کتاب ناتمام است». گویی هر روز صفحه‌ای از آن نوشته می‌شود. کسی چه می‌داند این کتاب چه وقت به پایان می‌رسد. لوفور احتمالا می‌خواسته بگوید شهر یک کتاب ناتمام است و شهروندان کلمات و زبان آن هستند. البته حالا که به آن جمله نگاه می‌کنیم شاید بیندیشیم که این جمله بیشتر شبیه به شعر و شاید هم رودررویی اجتماعی شاعرانه‌ای با شهر مدرن است. درست از همین‌جاست که مفهوم کلمه «شهروند» با سیاست در هم می‌آمیزد. اگر قرار است شهروندان زبانی باشند که کتاب شهر با آنان نوشته می‌شود پس حاکمان کجای کار قرار می‌گیرند؟ و اینجاست که مفهوم دموکراسی به میان می‌آید. اگر قرار است شهروندان زبان کتاب شهر باشند، بنابراین آن‌طور که دیوید هاروی در کتاب «شهرهای شورشی» می‌نویسد، این حق را هم دارند که خواستار تغییر جمعی در شهر باشند. از نظر هاروی حق شهروند بر شهر عبارت است از «بازبینی مدام دستورات و برنامه‌ها و مدیریت مازاد زندگی طبقه کارگر زیرا آنها هستند که شهر را بر دوش خود حمل می‌کنند». برخی دیگر از نظریه‌پردازان نظیر سلین لوپز و ناتالیا لرینا معتقدند این روند نمی‌تواند از بالا به پایین باشد بلکه باید «روندی رفت و برگشتی داشته باشد تا ارتباط میان مراکز نظریه‌پردازی و جنبش‌های شهری شهروندمحور تقویت شود. روندی که درنهایت به اقدام عملی ختم می‌شود». اما تقریبا اغلب نظریه‌پردازان بر سر یک تعریف از حق شهروند بر شهر اتفاق نظر دارند «حق همه ساکنان فعلی و آینده، دائمی یا موقتی برای استفاده از شهر و تولید هر چیزی که شهر پایدار را روی بنیان‌های خود نگه می‌دارد».

البته همان‌طور که شهر یک کتاب بی‌پایان است، بحث‌ها درباره تعریف شهروند و حقوق شهروندی نیز بحثی بی‌پایان است. اما یک واقعیت انکارنشدنی است و آن اینکه به محض بیان کلمه شهروند، حقوقی بر آن مترتب است؛ چه اینکه در زبان فارسی نیز گفته می‌شود شهروند مرکب از دو کلمه «شهر» به معنای جامعه انسانی و «وند» به معنای عضو وابسته به این جامعه است. مفهوم شهروند به خودی خود و به صرف جمع‌شدن و تجمع افراد در کنار یکدیگر حاصل نمی‌شود بلکه این مفهوم در چارچوب و قلمرو جامعه مدنی شکل می‌گیرد. شهروند در مفهوم فرهنگی کلمه یک موجود اجتماعی است، در واقع شهروندی بیان یک هویت مشترک است و شهروند به همه اعضای جامعه بزرگی اطلاق می‌شود که عنوان یک فرهنگ را به خود می‌گیرند و از این منظر می‌توان عنوان شهروندی را به همه قلمرو یک تمدن و فرهنگ و نظام سیاسی بسط داد. شهروند از این منظر؛ یعنی طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های فردی و اجتماعی و حتی سیاسی. فعالیت‌هایی که حتی اگر فردی باشند اما برآیند آنها به پیشرفت وضعیت اجتماعی کمک خواهد کرد؛ مشارکت‌های اقتصادی، خدمات عمومی، فعالیت‌های داوطلبانه و دیگر فعالیت‌های اجتماعی که در بهبود وضعیت زندگی همه شهروندان موثر خواهد افتاد. در واقع این نگاه ضمن اشاره به حقوق شهروندی و قانونی در نگاه کلی‌تر به رفتارهای اجتماعی و اخلاقی نیز می‌پردازد که اجتماع از شهروندان خود انتظار دارد و به این ترتیب تعریفی خود به خودی از شهروند به دست می‌دهد.

فعالیت‌های یک شهروند چنانچه براساس همکاری باشد رقابت میان افراد را به چالش می‌کشد و به این ترتیب به عنوان موتور محرکه زندگی شهری عمل کرده و به نبض قدرتمندی برای حیات شهر بدل می‌شود؛ فعالیت‌هایی که لزوما متکی بر نظریه‌ها یا پارادایم‌های شهری نیستند، فعالیت‌هایی که ممکن است در نگاه اول در برخی حوزه‌ها متمردانه یا سیاسی به نظر برسند اما از آنجا که عنصر رقابت در آنها حذف شده به ناگاه تبدیل به معیارهایی می‌شوند که حاکمان بر اساس آنها می‌توانند چارچوب‌ها را تعریف کرده و نقاط قوت را در اقدامات اشتراکی میان حاکمان و شهروندان تقویت کنند. برای مثال اقدام داوطلبانه شهروندان برای به راه انداختن یک نمایش خیابانی که به حیات فرهنگی شهر خون تازه‌ای می‌بخشد، گروهی از شهروندان مبتکر که اقدام به راه‌اندازی یک ایستگاه رادیویی اینترنتی شهری می‌کنند می‌تواند ازجمله مصداق‌های فعالیت‌های شهری و تمرین دموکراسی شهری باشد. ممکن است ابتدا این اقدامات به مذاق مدیران شهری خوش نیاید اما هر چه هست، منفعتش بر ضررش می‌چربد. حتی گاهی اوقات شهروندان قادرند دست به کارهایی بزنند که مدیران شهری جرأت انجامش را ندارند. گاهی اوقات در رخدادهایی به نظر ناخوشایند نیز ممکن است درس و منفعتی نهفته باشد. در واقع شهروند زمانی بر وظایفش در قبال شهر واقف می‌شود که ابتدا حق او بر شهر به رسمیت شناخته شود؛ چنان‌که حق مولف بر کتاب به رسمیت شناخته می‌شود و ناشر تنها وظیفه انتشار کتاب را بر عهده دارد و درنهایت حق مولف بر نوشته‌هایش سلب‌شدنی نیست.

مسلما مقامات شهری باید سیاست‌های شهری خود را براساس عدالت، مساوات، شمول و مشارکت شهروندان بنا کنند. آنها نه تنها باید فعالیت‌های شهروندان که مهم‌ترین عامل جاری‌شدن خون در رگ‌های شهر هستند را به رسمیت بشناسند بلکه باید به این فعالیت مشروعیت بخشیده و از آنها حمایت و حفاظت کنند. شاید حتی حمایت و حفاظت‌کردن هم کافی نباشد. شاید باید وجود این فعالیت‌ها را تشویق کنند حتی اگر در برخی موارد احساس کنند ممکن است این فعالیت‌ها از کنترل خارج شود؛ زیرا شهروند و شهر به میزانی از خودمختاری نیاز دارد. مسلما در این میان شهروندان نیز مسئولیت‌هایی دارند.

نخستین‌باری که از مسئولیت‌های مدنی یا شهروندی سخن به میان آمد، زمان روم باستان بود. اتفاقا دلیل مطرح‌شدن این بحث هم این بود که شهروندان روم باستان تصمیم گرفتند در امور جامعه مشارکت داشته باشند. آن‌طور که ماکیاولی در کتاب گفتارها می‌نویسند، نخستین‌بار در زمان لوسیوس کوینکتیوس سنسیناتوس در سده 512 قبل از میلاد مسیح بود که سخن از مسئولیت‌های شهروندی به میان آمد. سنسیناتوس از جمله حاکمان روم باستان بود که به دلیل وفاداری‌اش به جمهوری مشهور و محبوب شد. در خلال بحرانی ملی او کنترل روم را در دست گرفت و به‌سرعت موفق شد سایه تهدید و خطر را از آسمان روم بزداید. بعد از این پیروزی، امنیت بر کشور حاکم شد. پس از آن بود که شهروندان روم در روندی عقلانی حق ابراز عقیده را درباره حاکمان خود یافتند.

اهمیت مسئولیت شهروندی در این است که شهروندان با پذیرفتن و انجام‌ دادن سلسله‌ای از وظایف امنیت، کارآمدی و بهره‌وری شهر را تضمین کرده و روندی دموکراتیک بر نحوه اداره شهر حاکم می‌کنند. روندی که ارزش‌هایی نظیر عدالت، آزادی، برابری، مدارا، گونه‌گونی، حفظ حریم شخصی، مشارکت اجتماعی، حقیقت‌طلبی، ملی‌گرایی، حقوق بشر و حاکمیت قانون از جمله محورهای آن هستند. اینها ارزش‌هایی هستند که مسلما شهروندان برای حفظ‌شان نیاز به آموزش دارند.

در آمریکا دانشجویان این آموزه‌ها را در قالب برنامه‌های آموزشی مدون که یکی از آنها مشارکت در فعالیت‌های داوطلبانه است، دریافت می‌کنند. تنها از این طریق است که شهروندان می‌توانند درک کنند مشارکت در امور شهری یعنی چه و چه اثرات مثبتی می‌تواند به دنبال داشته باشد. تنها از این طریق است که شهروندان درک خواهند کرد که تنها نباید دریافت‌کننده خدمات باشند و خود نیز در تولید این خدمات باید مشارکت داشته باشند. برخی از فعالیت‌هایی که دانشجویان در برخی از دانشگاه‌های آمریکا باید داشته باشند عبارتند از: تمیزکردن پارک‌ها از آشغال، کارکردن در مراکز مراقبتی و خانه‌های سالمندان با درآمد اندک، رساندن غذا به افراد بی‌خانمان و انجام‌دادن کارهای عام‌المنفعه در مراکز مددکاری است که محل مراجعه افراد بیکار است. حتی در برخی از دانشگاه‌های آمریکا چنانچه دانشجویی چنین دوره‌هایی را طی نکند مدرک تحصیلی دریافت نخواهد کرد.

کار داوطلبانه یکی از مصداق‌های فعالیت شهروندی است. مسلما همواره این قانون نیست که شهروند را وادار به انجام برخی وظایف می‌کند. تمرین کار داوطلبانه موجب می‌شود شهروند بیاموزد که چطور می‌تواند خودش مسئولیتی برای خودش تعریف کند؛ بدون اینکه چماق بازخواست یا قانون بالای سرش باشد. به این ترتیب شهروند مسئولیت‌پذیر تربیت خواهد شد. علاوه بر این در روند انجام این فعالیت‌هاست که شهروندان می‌توانند مهارتی آموخته یا حتی مهارتی را با دیگران به اشتراک بگذارند و این همان کار مشارکتی و غیررقابتی است که در ابتدای این نوشته از آن سخن به میان آمد. به این ترتیب است که کتاب شهر نوشته می‌شود؛ هر خطش با قلمی متفاوت و دستخطی متفاوت و شهر دقیقا قرار است همین باشد؛ کتابی مملو از گونه‌گونی، اشتراک مساعی و مدارا.

۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۶
کد خبر: 4737

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 6 =