۱۶ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۰
کد خبر: 3225

پیاده‌روی؛ مُد خلاقانه اندیشیدن

حسین گنجی، معاون تبلیغات و انتشارات مرکز ارتباطات شهرداری تهران
پیاده‌روی؛ مُد خلاقانه اندیشیدن

در بسیاری از اوقات وقتی از کسی می‌خواهی که «بیا با هم قدمی بزنیم و پیاده‌روی بکنیم» عموما این کار را بیهوده دانسته و تو را به خوردن یک قهوه در کافه‌ یا رفتن و نشستن در گوشه پارکی، خانه‌ای و... دعوت می‌کند. اگر به تنهایی این کار را بکنی و از تو کسی بپرسد و بگویی دارم قدم می‌زنم، عموما تو را بیکار و بیهوده‌کار تلقی کرده یا خطاب می‌کنند و با کنایه‌های مختلف تو را به روش‌های دیگر وقت‌گذرانی دعوت می‌کنند.

اما آیا قدم‌زدن کاری بیهوده است و آیا خود به ما هو خود معنا و عملی و اثری در پی ندارد؟

اینجا به صورت مختصر می‌خواهم بگویم پیاده‌روی مثل دیگر اشکال اندیشیدن خود یک روش و سبک فکرکردن و اندیشیدن مدرن شهری است.

اگر قدما و علما و اندیشمندان بزرگ ما در گذشته‌های دور با چوپانی و کشاورزی و شکار و از این دست امور خود را به اندیشیدن و تفکر دعوت می‌کردند و با چنین کارهایی ذهن خود را ورزیده کرده و از نشانه‌های پیرامونی دال‌هایی برای مدلول‌های ذهنی خود می‌یافتند، بشر به‌شدت تنیده‌شده با شهر و مظاهر شهری امروز با پیاده‌روی به این شکل کهن اندیشیدن رخت نویی کشیده است. اگر در گذشته‌های دور تماشای بستان و درختان و سر برآوردن جوانه‌های گیاهان انگیزه‌های امیدبخش و نگاه‌های دوراندیشانه به سر اهل فکر وارد می‌کرده است، امروزه در تماشای مردمان و رفتارشان و غور در سازوکار زیست شهری است که انسان را خلاق و راه‌های برون‌رفت از آن بست‌های ذهنی را پدیدار کرده و مسیرهای متنوع حل یک مسیله را پیش روی اهل فن قرار می‌دهد.

از این منظر باید بگویم قدم‌زدن نه صرفا یک کار بیهوده برای حداکثر کاهش وزن که یک بستر وسیع برای تماشا و مزرعه‌ای بی‌انتها برای برداشت خلاقیت و فرصتی بی‌بدیل برای بیرون‌آمدن از بن‌بست‌های فکری است.

قدم‌زدن در شهر امروز یک فن، یک روش و سبک مدارا و زندگی است، برای هر کسی که از ظن خود یار آن شده باشد. پیاده‌روی آرام‌بخش است برای کسی که عصبانی است، بستر اکسیژن و نفس تازه است برای کسی که در بند کلیشه‌هاست، فرصت ایده‌یابی است برای آن که سوژه‌های کاری و هنری‌اش را از دست داده است و بهترین جا برای تماشاست برای آنکه امید و انگیزه‌اش را برای ادامه کمرنگ دریافته است.

در شهرهای بزرگی همچون تهران بستر فراخ تماشا گیر هر کسی نمی‌آید و اهل هنر و اندیشه عموما منظر عمیقی برای کنجکاوی و لذت و برداشت از محیط پیرامونی خود ندارند. قدم‌زدن به نوعی فراخ‌کردن چشم‌اندازه‌هایی است که پنجره‌های خانه‌ها دیگر آن را از دست داده‌اند. به قول اخوان در این قوطی‌های کبریت که خانه‌های ما شده‌اند: «نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک. چو دیوار ایستد در پیش چشمانت».

ایده، کلمه، آفرینش و خلق از هوا وحی نمی‌شود و عمدتا وابسته به محیط و منظره‌ پیرامونی و در رویت هنرمند، اندیشمند یا نویسنده است. اگر در گذشته جوشش در خلوت و کشف در اندرون رخ می‌داد، دیگر این روش و سبک جواب نمی‌دهد و اگر بخواهیم حرف کارآمد، به‌روز و متناسب با جامعه گفته شود، امروز مراجعه به بیرون و قدم‌زدن و تماشا محل کشف و شهود و جوشش است و عمده آنچه امروز به عنوان ارزش افزوده به جهان عرضه می‌شود، حاصل مراوده در درجه اول و قدم‌زدن در درجه دوم و تماشای درست در درجه سوم است که البته قدم‌زدن با خود تماشا را نیز دارد.

قدم‌زدن سوای آنچه گفته شد، یک مد عاشقانه هم هست که در آن نیز مشاهده‌گری بسیار پراهمیت است و جد و جهد زیستن و بیقراری بیداد می‌کند. قدم‌زدن یا پیاده‌روی ظرف تماشا و تسلای توأمان هستند که هر دو برای خلاقیت و زیست رشد یابنده زندگی خلاق همچون آب و آفتاب حیاتی و موثر و لازمند. حال که شهرها به دست دیوارها و برج‌ها احاطه و دامنه دید تا جایی که چشم کار می‌کند، محدود شده است، باید پیاده‌روی را در آن باب و به یک مُد شهری بدل کرد تا بتوان با گذر از کنار این دیوارها و برج‌ها و باروها، مردمان و شکل زیست و محیط پیرامونی گسترده‌تری را در اختیار و از پیش چشم گذراند، تا قدری فکر از خندق شهرهای اینچنین به درآید و اندیشه مفری و مجالی برای عبور بیابد و خلاقیت کاربست اصلی خود را به کار بگیرد و محتوای متناسب با زندگی شهری، اما دو قدم جلوتر استخراج شود. شهود آدمیان گذشته به پیوستن به دشت و دمن بوده است و شهود آدمیان شهرنشین و مدرن‌شده امروزی به گشتن و قدم‌زدن و مراوده‌داشتن که کلید هر چیزی را شاید بتوان همین بیرون‌زدن و بعد از آن قدم‌زدن و بعد از آن مراوده‌داشتن دانست. هنرمند، نویسنده، مخترع و حتی پژوهشگر تا حدی می‌تواند از خلوت و از کتاب و از اینترنت ایده‌های خود را بجوید و چارچوب کاری خود را ترسیم کرده و به خروجی برسد. درست آنجا که این همه در خلوت به بن‌بست می‌رسد و جهان ذهنی آدمی اسیر تکرار می‌شود، این پیاده‌روی و عزیمت به بیرون به قصد تماشا و تکلم است که می‌تواند نجات‌بخش باشد و هنرمند را با ایده‌های تازه، داستان‌نویس را با روایت‌های نو و مخترع و پژوهشگر و اندیشمند را با جهان دیگر آشنا سازد. بر این اساس قدم‌زدن و پیاده‌روی نه یک مُد حمل‌ونقلی که بلکه یک مُد کشف و شهود خردمندانه است که شاید در میان دیگر روش‌های کسب خلاقیت باید آن را آموزش، ترویج و گسترش داد و برای هر رشته‌ای و هر انسانی در هر سطح سلیقه زیستی و کاری آن را توصیه کرد.

۱۶ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۰
کد خبر: 3225

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 8 + 8 =