به وقت پریدن

شهر: در میان قبرهای خاک گرفته امامزاده حمیده خاتون، یک گوشه زنان و مردان سیاه پوش سر به زیر ایستاده بودند تا دهان باز کردن زمین را برای دربرکشیدن جوانی که عاشق آسمان بود نظاره کنند.

هر قدر که اشک به مادر پیر «محمد» امان نمی داد همسرش قد راست کرده بود از سربلند شدن مردی که در راه آرزوهایش خاک را انتخاب کرد. او می گفت: «ممکن است خیلی ها بگویند این پرش نیمه کاره ماند اما از نظر من و محمد پرش انجام شد و او به هدفش رسید. »

محمد بزرگی ۳۶ ساله بود زمانی که از نردبان ۶۴ متر آتش نشانی پرید تا در یک حرکت نمادین یاد شهدای پلاسکو را در سالروز این حادثه گرامی دارد.

مجوز مرگ

دوستانش می گویند که این پرش آرزوی محمد بود. پریدن رویایش بود. هیچ ترسی نداشت. اصلا تیکه کلامش بود که می گفت : «ترس را گم کرده ام».

محمد بزرگی به گفته همین دوستان، رضا ،کوروش و مسعود که در کنار مزارش دور هم جمع شده بودند و خاطراتش را مرور می کردند دو ماهی بود که به دنبال گرفتن مجوزهای این پرش بوده است.

«روزی که مجوز را گرفت کلی خوشحال بود. زنگ زد که بالاخره همه مجوزها را دادند. »

این را دوستان می گویند که سر از پا نمی شناخت برای پریدن. نه این بار که هر بار به وقت پریدن یا برای کوهنوردی و دوندگی به سراغ کوه ها و قله ها می رفت.

کوروش می گوید که همین پارسال بعد از یک پرش دستش آسیب دیده بود. قرار بود با بچه های دیگر راهی یک قله نوردی بشویم. هزار بار زنگ زد که با همان دست با ما بیاید. مسیرمان ناشناخته بود و می ترسیدم وارد راهی شویم که امکانات در اختیارمان نباشد برای دست محمد. هر چقدر زنگ زد قبول نکردم بیاید اما او می خواست. قول داده بودم امسال همان مسیر را با هم برویم.

هفته پیش هم تماس گرفت که بیا برویم وسایل کوهنوردی بخریم. دائم می گفت من وسایل را نمیشناسم بیا با هم خرید کنیم. داشتیم برای سفر جامانده از سال پیش آماده می شدیم که... .

مسعود می گوید: همه می دانستیم که محمد پر از شور بود. می دانستیم که چون یک بار تا پای مرگ رفته بود دیگر مردن برایش مفهوم نداشت. قدر زندگی را می دانست. نماد کسی بود که در لحظه زندگی می کرد.

در یک چنین کار پرریسکی حادثه خیلی عادی است. همه جای دنیا این پریدن ها همراه با حادثه است و محمد هم هر بار که می پرید می دانست که ممکن است آخرین بار باشد. محمد از همه نسبت به این ریسک آگاه تر بود.

رضا از خاطره تیر ماه ۹۷ می گوید که محمد در رامسر از هواپیما پرید. «هر چه زنگ می زدم جواب نمی داد. محمد همیشه جواب می داد وقتی جواب نمی داد مطمئن بودم که یک اتفاقی افتاده و افتاده بود. »

محمد دفعه قبل دو سال پیش نیز تا پای مرگ رفت. روز پنج شنبه هم هر چه تماس گرفتم تماسم را رد می کرد فهمیدم که حتما این بار چیز بدتری شده چون هیچ کس را پیدا نمی کردم.

قبل از پرش باهاش صحبت کردم. یک نفر دیگر هم قرار بود با محمد بپرد. دائم می گفت نگران خودم نیستم نگران آن نفر دیگر هستم که ظاهرا اصلا نپریده.

قرار بود از تهران تا شمال بدویم. به این دویدن هم نرسید.

همین طور که دور هم گپ می زنند و از خاطرات دویدن ها و پریدن هایشان می گویند نگاهشان به گوشه ای که پریسا بختیاری، همسر محمد ایستاده، است.

به هم می گویند «دختر سه روز است یک قطره اشک نریخته است. »

کوروش پیام های شب گذشته پریسا با حساب کاربری محمد را نشان می دهد که گفته محمد چقدر بچه ها را دوست داشته و می داند که همه به یادش هستند.

محمد در مسیر هدف

پریسا اما از فضای مجازی عصبانی است. از خبرهای بی ربط  و از شایعه پراکنی ها درباره مرگ شوهرش که به اعتقاد او در مسیر هدفش جانش را داد.   

او می گوید: در ده دوازده سالی که با هم بودیم هیچ کس از او ناراحت نبود. همیشه تلاش می کرد همه را خوشحال نگه دارد. همیشه دست خیر داشت و این روحیه اش را به شدت دوست داشتم و یکی از دلایلی که عاشقش بودم همین بود.

پریسا بختیاری ادامه می دهد: همیشه سعی می کردیم در رشته هایی که انتخاب می کنیم با هم مانند دو رفیق باشیم. خیلی خبرهای بد شنیدم. این خبرها را بدون اینکه با من مصاحبه کنند منتشر کردند. من تمام بحث های فنی این پرش را می دانستم. از روز اولی که این ایده شکل گرفت و این کار را انجام دادیم با هم بودیم. پرش را با هم طرتحی کردیم. نمی دانم چرا اخبار غلط منتشر شد که ذهن من را درگیر کرد.

پریسا از رسانه ها خواست که اخبار خود را از منابع معتبر به دست بیاورند و درباره ضد و نقیض هایی که از نبود تشک آتش نشانی و دلیل مرگ محمد گفته اند، گفت: اصلا تشک آتش نشانی در جلوگیری از این اتفاق تأثیری نداشت. «بیس جامپ» یک زیر شاخه از «اسکای دایو» است. به لحاظ فنی زمانی که از یک مکان ثابت می پری، تا یک جایی سقوط می کنی و بعد چتر را باز می کنی و پیشروی به سمت جلو داری و هیچ تشکی نمی تواند مانع باشد. حتی تشک باعث آسیب بیشتر می شود.

پریسا می گوید: بارها این پرش را تمرین کرده بودیم و مربی های محمد نفرات اول دنیا بودند. با آنها مشورت می کرد. اصرار به این پرش به این دلیل بود که شهدای پلاسکو و آن روزها برایمان خیلی ارزشمند بود. آن روزها ، روزهای سختی بود و محمد دوست داشت از دید ورزش به بعضی چیزها نگاه کند. کارهای پرخطر انتخاب می کرد ولی می دانست از پسش بر میاد. می دانست و مطمئن بود که این کار را می توانست انجام دهد. واقعا دوست داشت این کار انجام دهد. من خوشحالم. درست است این کار از نظر بقیه انجام نشد اما از نظر من این پروژه انجام شد و پرونده آن بسته شد.

همیشه می گفت دوست دارم در راه رسیدن به هدفم بمیرم. همه می میرند و محمد به چیزی که می خواست رسید. من همیشه به یادش هستم. مسیرش را ادامه می دهم و بارها گفتم که دوست ندارم وجهه بدی در بیس جامپ ایجاد شود یا بگویند محمد بی تجربه بوده یا این ورزش خطرناک است و بخواهند آن را منع کنند.

ورزش مطمئن است به شرطی که اصولی انجام شود و محمد همیشه اصولی انجام می داد. اگر من هم قرار باشد ادامه بدهم از محمد یاد گرفتم و به همین روش ادامه می دهم.

در میان دوستان و همراهان خاکسپاری محمد بزرگی، حضور آتش نشان ها که در دوطرف به ردیف ایستاده اند تا یاد او را گرامی بدارند چشم گیر بود.

کمی دورتر از جمعیت نیز مصطفی کاظمی، مشاور عالی و مدیر کل حوزه شهردار تهران در کنار مهدی داوری ، مدیرعامل سازمان آتش نشانی ایستاده است.

آتش نشانی مسئول مجوز پرش نیست

داوری این حادثه تلخ را به خانواده محمد بزرگی تسلیت می گوید و ادامه می دهد: بزرگی کسی بود که آتش نشان ها را خیلی دوست داشت و این طور که خانواده اش هم می گویند علاقمند به پرش و آتش نشانی بود.

او از روز پریدن محمد و مجوزهایش می گوید و ادامه می دهد: سازمان آتش نشانی مرجع صادر کننده مجوز برای پرش نیست چون هیچگونه دسترسی در این زمینه ندارد. نهادهای مسئول و نهادهای ذیصلاح قانونی این مجوز را نه تنها با اعلام موافقت بلکه با مجوزهای کامل قانونی برای ما ارسال کردند. پرش هم با حضور نماینده های قانونی و چک کردن شرایط ایمنی و جوی انجام شد. متاسفانه به دلیل نقص فنی در چتر این مساله پیش آمده است.

داوری می گوید: نه در کشور ما و نه در مناطق دیگر جهان این پرش همراه با تشک نیست. تشک های آتش نشانی ثابت هستند و محدود به یک بخش می شوند. از صحبت های حاضران و آتش نشان های در محل نیز می توان فهمید که مرحوم بزرگی وقتی پرش را انجام می دهند و چتر باز نمی شود در یک فاصله طولانی با نردبان پرتاب می شود و سقوط می کند که حتی اگر تشک هم پهن بود سودی نداشت. به هر صورت این اتفاق خیلی تلخی بود اما کارشناسان و متخصصان رشته هم مساله تشک را منتفی می دانند.

مراسم خاکسپاری به پایان رسیده است. مادر محمد همچنان در گوشه ای چادر سیاه به سر کشیده و اشک می ریزد. آرمان های یک مرد هر قدرهم که بزرگ باشد برای مادر نبودنش اشک دارد.

شاید او در همین لحظات آخرین حرف های پسرش قبل از پرش را مرور می کند: «الان ساعت ۷ صبح روز دوم بهمن است. به امید خدا و با اعتماد مسئولان امنیتی، انتظامی و شهرداری قرار است افتخار بزرگی نصیبم شود و از روی نردبان ۶۴ متری آتش نشانی پرش انجام دهم. از روز اولی که این ایده به ذهنم آمد، به ریسک ها و محدودیت هایی که این ایده داشت، فکر کردم و آگاه بودم. از همه عزیزان مسئول ممنونم که زیر برگه تقاضای مرا امضا کردند و به من لطف داشتند. افتخاری که امروز به دست می آید، برای یک جمع است نه من. تمام این کار با رضایت شخصی خودم انجام می شود. هزار درصد با اصرار خودم این کار را می کنم. مسئولان قبول نمی کردند و من اصرار کردم که دیگر حرفی نزدند.اگر به هر دلیلی اتفاقی برای من افتاد، هیچ بزرگواری از نیروی انتظامی یا نهادی دیگر مسئول نیست. من از آن ها عذرخواهی می کنم که اگر به دردسر و زحمت افتادند. به امید دیدار»

محمد بزرگی یکی از چتربازان مطرح ایران، صبح (پنجشنبه ۲ بهمن ۹۹) در مراسم سالگرد شهدای آتش نشان ساختمان پلاسکو در اکباتان تهران پرواز کرد اما چترش گره خورد و درجا جان باخت.

خبرنگار: سمیرا امیرچخماقی

۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۷
کد خبر: 8064

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 3 + 15 =