شبکه شهر- زینب کریمی- از کوچهها و خیابانها و بزرگراههایم عبور کردهاند و اینجا آمدهاند. اردیبهشت جانم را نظر کردهاند و چشمهایشان چنارهای قدبرافراشته دیده و سبزی بوستانها و خرمی درختهایم را.
بیراه نیست اگر بگویم ترافیک و شلوغی و آلودگی را هم پشت سرگذاشتند و دست آخر اینجا دور این میز بزرگ جمع شدند تا درباره من صحبت کنند. دور میزها زیاد جمع میشوند و درباره من زیاد حرف میزنند اما این بار،گفتمان جماعت دست به قلم است. خبرنگارهایی که نماینده رسانههایشان هستند و رسانههایی که وابسته به جناحهایی هستند و جناحهایی که گاهی با غرض و نیت میخواهند من را تخطئه کنند.
گاهی حس میکنم شاید آنقدر که باید برایشان دوست داشتنی نیستم. منی که پایتختشان هستم و از من خاطرهها دارند و کودکی و جوانی و زندگیشان را در من میگذرانند، گاهی چنان مورد بیمهری قرار میگیرم که دلم میگیرد از همهشان.
دوست ندارم دعواهای سیاسیشان را. انگاری من را میاندازند وسط و سر من با هم جدل میکنند. شدهام مثل مادری که مادری میکند اما بچههایش سر ارث و میراث با هم دعوا میکنند. گاهی از رفتارهای کودکانهای که باهم دارند خندهام میگیرد.
دلم میخواهد بدون حبوبغضهای فردی، بدون غرضهای سیاسی، بدون نیتها و نقشهها دوستم بدارند.منِ تهران همه وجودم برای کسانی است که در من زندگی میکنند و عمرمیگذرانند.
مثل مادر در آغوششان گرفتم و در حد وسع و توانم به آنها محبت میکنم. دلم میخواهد کمک کنند تا سراسر شور و سرزندگی شوم.
نظر شما