اما انجام کارهای اداری من به طول انجامید و مجبور شدم به صورت عادی دوره آموزشی را بر خلاف سایرین در ارتش سپری کنم. فقط اسم ۰۶ را شنیده بودم و درکی از پادگان و وسعتش آن هم در شمال تهران نداشتم.
روز اول که وارد شدیم بی شک آن چیزی که موجب شگفتی شد آن محیط زیبا، دلنشین و ساختمانهای قدیمی بود. ایام ماه مبارک رمضان بود و اگر سایه های خنک درختهای بزرگ و زیبا در طول روز نبود حتما خستگیها طاقت فرسا بود. به محض فراغت از ترتیبات خدمت با همدوره ای ها تفرج در آن باغ بزرگ شروع میشد. باغ به حدی وسیع بود که صدای هیاهوی شهر دیگر شنیده نمی شد و انسان را به عالمی دگر متصل میکرد.
یک بار با رفقا از ساختمان خوابگاهی تا ورودی شمالی قدم زدیم. فکر کنم مسیر به قدری بود که دو سه دور خاطره بازیها چرخید تا به مقصد رسیدیم؛ جنگلهای پر از سرو و درختان پهن پیکر تمام وسعت پادگان را اشغال کرده بود و در این مسیر مجال گرما را از زمین و آسمان گرفته بودند.
این روزها به تناسب تغییر کاربری پادگان۰۶ به بوستان بزرگ «ارتش» بعد از بیش از یک دهه دوباره به پادگان رفتم. رویای آن روزها برای تفرج همگانی در باغ بزرگ سلطنت آباد قدیم اینک به واقعیت رسیده است. همان زیبایی سابق با نوستالژی دوران جوانی گره خورده بود و هوای خوش خردادی خاطره ها را در وجودم زنده کرد.
مکانی با کیفیت برای شهروندان که مطمئن هستم برای همه نشان نشاط و شادابی خواهد بود. اینک بوستان بزرگ ارتش میرود تا درهایش را پس از نزدیک نیم قرن برای شهروندان تهرانی بگشاید تا این نوستالژی ناب را برای همه دسترس پذیر کند.
روزی که خدمت میکردم گمان نمیکردم در این سوی میزهای تصمیم گیری مقدمات این گشایش را فراهم کنم؛ اما اینک میدانم شهرداری، ارتش و همه ذینفعان چه دستاورد بزرگی را به عموم ملت تقدیم میکنند.
دستمریزاد به همه دست اندرکاران
نظر شما