محمد صالح سلطانی؛ شهر| یک/ نشستهام روبهروی گنبد طلایی نجف. در این حرم، همهچیز مبهوتکننده است. اینجا زاویهی غالب برای تماشا، پایین به بالاست. اسمش را میشود گذاشت نمای مور.
اینجا ما همهچیز را در نهایت عظمت میبینیم؛ انگار کن موری راهیافته به درگاه امیری.
زاویهی مطلوبم برای نشستن در این حرم، جاییست پشت ایوان طلا. همه میروند روی ایوان برای رسیدن به ضریح اما من جایی آنطرف ایوان را دوست دارم؛ جایی پشت نردهها که درست روبهروی رستنگاهِ منارههاست. جایی که زائر باید سرش را تا آخرین حدِ ممکن بالا بیاورد تا بتواند شکوه حرم را تماشا کند.
نمیدانم شیخ بهایی وقت ساختن بنای حرم چی توی سرش بوده اما این را خوب میدانم که بهترین راه را برای نمایش عظمتِ این آقا انتخاب کرده است.
اینجا همهچیز آدم را مبهوت میکند. این "همهچیز" البته در ایام اربعین رنگوبوی دیگری میگیرد. عظمت جمعیت به عظمت حرم اضافه میشود و عظمت جدیدی خلق میکند. سیل جمعیت در مسیرهای منتهی به حرم خیرهکننده است؛ پشتبهپشت آدم. انگار نجف مزرعهی بزرگ آدمپروری باشد و مگر چیزی جز این است؟ و مگر غیر از این است که ما بچهشیعهها در نجف آمادهی طی طریق میشویم و جان میگیریم برای پیادهروی؟
نجف مزرعهی شیعه است. اینجا بذر محبت میکاریم و در کربلا درو میکنیم. اینجا از خورشیدِ وجودِ امیرالمومنین نیرو میگیریم، با آب سقاخانههای حرمش تازه میشویم، با طعم شیرین دهین روح را صیقل میدهیم، با کلمههای نورانیِ "امینالله" نفس تازه میکنیم و میزنیم به دل جادهی عشق. نجف، بزرگترین مزرعهی جهان است؛ مزرعهای در تملک پدر خاک، که بذرهای نارس و ناقصِ وجودِ ما را طلا میکند و میسپارد به مسیرِ پسرانش...
دو/ چنددقیقه قدمزدن در نجفِ ایام اربعین کافیست که انبوه مشکلاتِ ادارهی شهر در روزهای ازدحام عیان شود. اتفاق عجیبی هم نیست البته. شهر در این روزها میزبان جمعیتی چنددهبرابرِ ظرفیت خود است. برای همین بروز مشکلاتی مثل چالش در جمعآوری پسماند، پاکیزگی معابر و مدیریت ترافیک در ایام اربعین غیرقابل انتظار نیست. سهم زوار ایرانی در مسیر اربعین هم آنقدر چشمگیر هست که حضور نهادهای عمومی کشور در خدمترسانی به زوار را ضروری کند. برای همین است که در نجف تماشای نقشآفرینی نیروهای خدمات شهری ایرانی، تصویری آشناست. از شهرهای مختلف از جمله مشهد. و البته تهران. شهرداری پایتخت در این ایام کمکحال شهرداران عتبات است. پاکبانهای تهرانی در خیابانهای شهر با لباسهای یکشکل مشغول خدمتند. آنها البته داوطلبانه به این سفر آمدهاند و شغل برخی از آنها اساسا پاکبانی نیست؛ آنها متقاضی حضور در مسیر اربعین برای پاکبانی بودند و با قرعهکشی انتخاب شدهاند تا افتخار خدمت به زائران اربعین را در کارنامهی اعمال خود ثبت کنند.
سه/ آدم از زندگی چه میخواهد؟ آخر آخر آخرش چیزی بیش از نفسکشیدن در هوای شهرِ جانان است؟ چیزی بالاتر از تماشای گنبد طلاییِ بهترین بندگان خداست؟ چیزی شیرینتر از قدمگذاشتن در طریقِ نور است؟ لحظههای زیادی در سفر اربعین هست که آدم دلش میخواهد جهان همانجا به پایان برسد و آن خوشیِ سکرآور، علیالدوام باشد. تمام دقایقِ نشستن در حرم امیرالمومنین از این جنس است؛ از جنس دقایقی که هیچکس میل ندارد تمام شوند. آن شورِ شیرین، آن نشاطِ درونی تمام آن چیزیست که آدم از زندگیاش میخواهد؛ نشستن کنار پدرِ تمامِ خوبیها.
نظر شما