ساعت از نیمه شب گذشته اما هنوز خیابان فوج فوج جمعیت را در خود جای داده است. مردمی که گویا در خوابی عمیق فرو رفته بودند و حالا با شوق و ذوقی وصف ناپذیر خود را برای آراستگی نوروز آماده میکنند.
اینجا خیابان ولیعصر(عج) ساعت ۱۰: ۱۲ دقیقه نیمه شب ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ است.
دستفروشان بغل به بغل هم سفره فروش خود را پهن کردهاند و تمام مایحتاج شب عید از جوراب گرفته تا گل و گیاه؛ از محتویات سفره هفت سین گرفته تا ظرف کادویی و تزیینی و خلاصه هر آنچه که فکرش را بکنی اینجا و در واپسین ساعات سال عرضه میشود.
در این میان اما ظاهر دستفروشان، بیشتر توجه را به خود جلب میکند. دختران و پسران کم سن و سالی که تمام توانشان را خرج میکنند تا ته مانده بار خود را به فروش برسانند و با لبی خندان به استقبال بهار بروند. کودکان کم سن و سالی که با هزاران وعده و وعید در این موقع شب به کمک پدر شتافتهاند تا سهمی از فروش شب عید پدر داشته باشند. خانوادههایی که در این ۱۰ روز پایانی سال به قول خودشان در خیابان زندگی کرده اند تا سود ۶ ماه اخر سال را یکجا به خانه ببرند؛ پدر، مادر و فرزندان همه و همه در حال فروش اجناسند و گویا مادر که باشی حتی در خیابان هم کانون اصلی خانواده ای و به فکر سیر کردن شکم کودکان و همسر؛ آری اینجا خیابان است زنده و پر شور.
دختر ۲۰ سالهای تمام توانش را فریادی کرده تا بتواند ته مانده کفشهای بیکیفیتش را با قیمت خیلی ارزان بفروشد؛ شکل متفاوتش با محیط وصلهای ناجور به وجود آورده که ناخودآگاه توجه رهگذران به طرفش جلب میشود.
وجودش در این بلبشوی این ساعت شب سوالی را در ذهنم ایجاد میکند که باعث می شود به سویش بروم. با لبخند جواب می دهد و از شرایطش راضی است. دانشجوی رشته مهندسی صنایع و از خانواده متوسط جامعه است. می گوید خیلی هم نیاز مالی ندارد اما دوست دارد در این وضعیت تورم اقتصادی خودش بتواند سهمی در تامین هزینهاش داشته باشد.
همجوار بساط کفش فروشی او، دو زوج گلهای شفلرا و سانسوریا میفروشند؛ میفروشند و شادند، موزیک گوش میکنند، ساندویچ میخورند و گهگاهی هم مردم را به خرید گلهای زیبا دعوت میکنند اما گویا فقط و فقط برایشان جنبه تفریح دارد؛ یکی از مردان که محمد مینامندش میگوید: «ما باجناغ هستیم و با همسرانمان از ۱۰ روز پیش اینجا بساط گل چیدهایم؛ تا حالا هم به سود خود رسیدیم و الان میخواهیم با لبی خندان به استقبال نوروز برویم».
مرد میانسالی در آن میان با زبان عامیانه همسرش را میخواند و از او میخواهد تا وسایل را جمعآوری کند و بارشان را ببندند و بروند، میگوید: «کاش شهرداری میتوانست تمهیداتی اتخاذ کند تا ما در تمام مدت سال بتوانیم اجناسمان را بفروشیم».
در حالی که شور و اشتیاق دستفروشان برای تامین مخارج زندگی برایم بسیار جذاب است در ذهنم راهکارهایی را مرور می کنم که مدیریت شهری برای انتفاع این قشر و البته بهبود چهره شهر در دست اقدام دارد. برخلاف آن ذهنیتی که برای عموم ایجاد شده است، شهرداری با دستفروشی مشکلی ندارد، بلکه با سد معبر مشکل دارد. برنامه شهرداری این است که بساط دستفروشان باید به شکلی مدیریت شود که باعث ایجاد مزاحمت برای شهروندان و مشکل در تردد و عبور و مرور آنها نشود.
سعید بیگی مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران در این مورد در اواخر سال قبل گفته است: «همکاران ما در معاونت حمل و نقل و ترافیک شهرداری هماهنگیهایی با پلیس راهور فراجا انجام دادهاند تا در صورت نیاز در روزهای آخر سال اگر تهمیدات خاص ترافیکی نیاز بود، مدیریت کرده و اگر جابهجایی لازم بود انجام شود، مخصوصاً روزهای آخر سال بعضی از شریانها ممکن است مسدود شود. بنابراین برنامهریزی آن انجام و از قبل به شهردارهای مناطق اعلام شده که آماده باشند تا با راهور هماهنگ کنیم تا بتوانیم آخر سال را بدون مشکل پشت سر بگذاریم».
حضور دستفروشان اما زاویه دید دیگری هم دارد؛ حضوری که باعث سد معبر برای مردم میشود و تبدیل به معضلی برای شهرداری تهران و شورای شهر شده است.
علیرضا نادعلی عضو شورای شهر تهران با اشاره به اینکه ساماندهی دستفروشان برای رفع سد معبر و استفاده عموم مردم از پیادهروها طبق روال انجام میشود، تاکید کرده است: «در روزهای واپسین سال، یکی از دغدغهها و درخواستهای هنرمندانی که به تئاتر شهر مراجعه میکردند، ساماندهی دستفروشان این محوطه بود که قرار بر این شد پس از پایان تعطیلات نوروز، اقدامات لازم انجام شود. با هماهنگی با شهردار مناطق و نیروی انتظامی و با حفظ حرمت دستفروشان، ساماندهی محوطه تئاترشهر انجام خواهد شد».
مرور حرفهای مردم و نظر دستفروشان نشان از هدف واحدی دارد که باید مسیری را طی کند تا امیدی تازه برای این قشر زحمتکش به ارمغان آورد.
در این اندیشه؛ دستفروشان را میبینم که دوان دوان به سوی سبزهفروشان میروند و با یک سبزه در دست برمیگردند. سفره فروش خود را جمع میکنند و جای آن سبزه میگذارند تا به اصطلاح جایشان تا سال دیگر سبز باشد.
گزارش از : مهشید فرجی
نظر شما